چشم هایم را میبندم ودرون ذهن کوچکم به یاد تو هستم وسعی میکنم تورا در ذهنم بیاورم
هر چند سخت است ،
وتوانایی تصور کردن زیبایی تو واقعا دشوار است
اما من سعی میکنم
زیباترین یار من ،زیباترین ملکه من
تورا به خاطر میسپارم،
تنها راه دیدن تو تجسم در ذهن کوچکماست
خداوند ا قدرت به من بده تا بتوانم این کار را بکنم
وانگاه که تو را تجسم کردم
فقط میخوام تو را ببینم فقط
دیدنت افتخاریست
بوییدنت بزرگی است
بوسیدنت ارزواست
بودنت عمر دوباره است
حرف زدنت مروارید است
ای ذهن من یاری ام کن تا به مقصود برسم ،
ای کاش تو در کنار م بودی انقدر برایت گریه میکردم تا زیر پایت تر میشد
ای یار من چشمانم سویی ندارد ،گویی دیگر به کور شدنم چیزی نمانده،
ای چشمان من از شما خواهش میکنم تا امدن یار سفید نشوید
به خدا میمیرم اگر یارم را نبینم
تر به خدا التماس میکنم ای چشمان زیبای من کمتر بگریید
خسته شده ام از گریه کردن
انقدر که گریه کرده ام وضعیف ناتوان شده ام دیگر شب ها اطراف را نمی بینم
وای بر من ،من با خود چه کردم ،ایا محبوب من ،من را ببیند میشناسد
نه من مطمعنم او عشق مرا حتی اگر ظاهرم بد باشد به کسی نمی دهد
اخر او لییییلی من است
|